گفتگوي نشريه "سينما" با شَمال امين گرداننده ورك شاپ صدا در دهمين جشنواره دانشگاهي ايران

كشف صداي بدن



با اينكه پانزده سال از كشورش عراق دور بوده ولي هنوز داراي اصالت هاي شرقي است. تحصيل كرده آكادمي تئاتر دانشگاه بغداد است و به مدت هفت سال در مورد تئاتر تصري و مووان در آزمايشگاه صلاح القصاب فعاليت نموده. دانش تئاتر و مردم شناسي را در دانشگاه وين فرا گرفته و در سال 1998 به اتفاق همسرش نیگار حسيب،
تئاتر آزمايشگاهي لالِش را در شهر وين تاسيس نموده كه مركز تحقيقاتي فرهنگ تئاتر و اجرا است. باب آشنايي ما در فستيوال كوزوو بود كه تا كنون ادامه داشته است. شمال امين به دعوت ايران درجشنواره بين المللي تئاتر دانشگاهي حضور پيدا كرده تا در زماني اندك (چهار جلسه ي چهار ساعته) بخشي از يافته هاي خود را به دانشجويان تئاتر ايران انتقال دهد. لازم است بگويم  در گفت و گويي كه با او در هتل مرمر صورت گرفت،  علي ظفر قهرماني نژاد، مترجم اش، به من ياري رساند. از او سپاسگذارم.

  نصير ملكي جو



چه شد تصميم گرفتيد به ايران بياييد ؟

ما اعضاي آزمايشگاه لالِش در شهر وين ارتباطي بين المللي با دنيا داريم. به همين خاطر حاصل كار آزمايشگاه ما، تجربه اي خاص است. ما در عرصه اي كار مي كنيم كه امروزه در تمام دنيا توجه خاصي به آن مي شود. به همين خاطر است كه در جشنواره هاي بين المللي براي نشان دادن اين طرز كار شركت مي كنيم. براي نمونه  سفر من به ايران نتيجه ي برخوردي بود كه من با يك گروه جوان ايراني در فستيوال كوزوو  با عنوان skena up داشتم و اين سفر حاصل دعوتي بود كه از طريق سارا اميني، كه جزء آن گروه بود، صورت گرفت. ما هر سال غير از وين در شش تا هشت جشنواره جهاني شركت مي كنيم و اين غير از حضور ما در دانشگاه هاي دنياست .  


يعني اگر تئاتر ايراني ها را در آن جشنواره نديده بوديد، ممكن بود حالا اينجا نباشيد؟  

مهم شخصيت آدمهايي بود كه من در آن زمان با آنها برخورد كردم و بايد بگويم كه كاري كه انجام دادند نيز خيلي توجه ام را جلب كرد. من در آن فستيوال جزء هيئت داوران بودم و نه تنها من كه باقي داورها نيز بعد از گفت و گو به اين نتيجه رسيدند كه جايزه ي ويژه ي جشنواره را به ايران بدهند. من تا به حال تهران را نديده بودم و خيلي دوست داشتم روزي به اينجا بيايم. من اصلا دوست ندارم كه به عنوان يك توريست به سرزميني بروم و هميشه دوست دارم كه حاصل سفرم يك پروژه باشد. اين جشنواره فرصت خوبي را براي من آفريد تا بتوانم حاصل كار دانشجويان ايراني را ببينم و با آنها داد و ستد متدي داشته باشم. براي من مهم است كه اينجا فقط دانشجويان تهراني حضور ندارند و از كل ايران در اينجا دانشجو هست. اين براي ارتباط آينده هم چيز خيلي خوبي خواهد بود.  


راجع به ايران چه ذهنيتي داشتيد ؟
 

ايران يكي از فرهنگهاي كهن دنيا را داراست. نه من بلكه همه ي دنيا ايران را مي شناسند.  


در اين چند روزي كه در ايران هستيد، برخي از نمايشهاي دانشجويي را ديده ايد، تعدادي از دانشجو ها نيز در ورك شاپ شما حضور دارند. چه نظري راجع به دانشجويان ايراني كه در اينجا تئاتر كار مي كنند داريد ؟

دوشنبه فرصت خوبي بود كه در عرض يك روز چهار كار دانشجويي ديدم. امروز هم دومين روز ورك شاپ من بود. بايد بگويم كه كار كردن به شيوه لالش امكان صدور حكمي فوري به من نمي دهد. نه از سوي من در مورد بچه ها و نه از سوي بچه ها در مورد من! ولي حس مي كنم بچه هايي كه در ورك شاپ حضور دارند انرژي خوبي دارند و خيلي با علاقه كار مي كنند. البته اين كار انرژي خيلي زيادي مي طلبد و بايد خود را برايش خسته كرد. ولي مطمئنم كه نهايتاً به نتيجه اي مي رسيم. هنوز دو روز ديگر مانده است. تلاش مي كنم در اين دو روز آموزه هاي خود را عرضه كنم. 

از رفتار و برخورد دانشجويان ايراني راضي هستيد؟ 

من در اين چند روز اصلاً احساس غربت نكرده ام. هر كه را در خيابان يا رستوران مي بينم خيلي مهمان نواز مي يابم. براي مثال وقتي سوار تاكسي مي شوم به من مي گويند: «مهمان ما باش!». تهران خيلي بزرگ است و هنوز فرصت نكرده ام شناخت زيادي پيدا كنم . به اصطلاح وارد دل مردم شوم. من فقط در محدوده هنرمندان حضور داشته ام، اما فهميده ام همين عده هم درونيات خاصي دارند. اميدوارم كارهاي بيشتري در ايران ببينم و ارتباط بيشتري با آنها برقرار كنم.  

واقعاً راننده تاكسي ها مي گويند: «مهمان ما باش»؟ (رو به علي ظفر مترجم) 

بله، چند لحظه قبل راننده اي كه ما را به هتل رساند، خيلي اصرار داشت از ما پول نگيرد. (هر دو مي خنديم) 



شما در ورك شاپ تان خيلي حرف نمي زنيد و هدف تان را معلوم نمي كنيد. چگونه با آدمهايي كه نمي دانند مي خواهند چكار كنند به هدف مي رسيد؟
 

هدف تمايز تكنيك با زندگي روزمره است. مثلاً نشستن بازيگر بر روي صحنه با نشستن او به صورت روزمره فرق دارد. در اين رابطه مي توانيم از مردم شناسي و تكنيك زندگي روزمره صحبت كنيم. تكنيك صوتي و بدني در زندگي روزمره براي رسيدن به اهدافي روزانه در جريان است، مثلاً براي برقراري ارتباط با مردم. به عنوان نمونه اين طرز نشستن تو ماهيتي روزمره دارد. فضايي كه در آن نشسته اي به واسطه عمومي بودنش اين جور نشستن را مي طلبد. برايت مهم نيست ستون فقرات تو در چه وضعي است و زيبايي شناسي بدنت چه شكلي است. اما در فضاي صحنه به مجرايي نياز داريم تا بدن را از آن بگذرانيم كه وقتي از آن سو در آمد، ماهيتي زيبايي شناسانه پيدا كند. البته منبع آثار ما در مقام هنرمند يا كارگردان همين زندگي روزمره است. چون حيات ما منوط به اين روزمرگي است؛ روابط، عشقها، دوستان و آرزوهايمان در زندگي روزمره حاصل مي شوند. ولي آفرينش تئاتري آفرينشي ابداعي است. پس بايد سخت تمرين كني. مثلاً چطور مي تواني ستون فقرات خود را طوري تمرين دهي كه هر لحظه براي انجام هر كنشي كه مي خواهي كارايي داشته باشد. چرا مي گوييم هنر؟ به اين دليل كه تكنيك هنري با تكنيك زندگي روزمره فرق دارد. هدف ما در آزمايشگاه تئاتر لالِش شكستن مرز بين هنر و زندگي است. چگونه مي تئان زندگي و هنر را دوباره يكپارچه كرد؟  


اميدوارم جوابت را داده باشم. اما اگر هدف من براي شركت كنندگان روشن نيست شايد به اين دليل است كه آنها به شيوه ديگري پرورش پيدا كرده اند و فرايند ما در متد آزمايشگاه لالش چيز ديگري است. اين حرف من نيست. بسياري از منتقدان اروپايي گفته اند كه كار ما پست دراماتيك است. ما در صحنه با بازيگر نه به عنوان يك بازيگر، بلكه به عنوان اجراگر يا مراسم گردان برخورد مي كنيم.  نه به مفهوم عام بازيگر، بلكه به معناي مخلوقي كه اعمال انساني را به سوي تكامل مي برد. بنا بر اين كار ما حتي نياز به دراماتورژي هم ندارد. كسي كه شروع به كار با اين اسلوب مي كند بايد بتواند بدون شخصيت پردازي، بدون متني كه او را برجسته سازد و تنها به مدد صداي خويش كنشي نمايشي خلق كند. به نظرم اين سؤال خيلي مهمي است. چنين سؤالاتي ما را به تعمق بيشتر در عمل وا مي دارد. براي نتيجه گرفتن از هر متدي وقت لازم است. اميدوارم با تعدادي از اين بچه ها بتوانيم به نتيجه برسم.   
 



وقتي درتمرين‌ها- براي نمونه- قصد ساخت تابلويي را داريد شيوه‌كار شما ايجاب مي‌كند كه چيزي را كه در ذهن‌تان است آشكار نكنيد. در نهايت چه قدر  نتيجه مي‌گيريد؟ اين نتيجه راضي كننده هست؟
 

ما براي نتيجه كار نمي‌كنيم،‏ چون فرايند تمرين نتيجه نمي‌شناسد. 


يعني هيچ‌وقت از قبل نتيجه‌ كارتان را نمي‌دانيد؟
 

پايان يعني سقفي كه به آن مي‌رسي و بعد از آن هيچ چيز نيست. ولي كار ما اين است كه چطور از اين پايان بگذريم. به نظر من در مهم نيست. طرز رفتن تو به سمت آن در مهم است. دو طرف در حال بررسي يكديگريم وگرنه فرايند كه فرايند داد و ستد است به هيچ نتيجه‌اي نخواهد رسيد. 

من تو را در قالب يك سيستم دوست ندارم. دوست ندارم كه تو را محدود كنم تا مثلاً  هملت را به اين شيوه اجرا كني،‏ كار من پرورش سيرك باز نيست. من نمي‌خواهم به تو آموزش بدهم كه چگونه بر روي دستانت راه بروي. 

فرايند هميشه خودش،‏ خودش را خلق مي‌كند و خود نيز خودش را نابود مي‌سازد. مي‌خواهم بگويم كه من يك فرم حساب شده را نياورده‌ام كه در نهايت بگويم كه مي‌خواستم به اين فرم برسم و از بچه‌ها بخواهم كه آن فرم را بسازند. من از كساني كه در ورك‌شاپ هستند تأثير مي‌گيرم. سرچشمه‌و خواستگاه آن نهايت در وجود تو است. و اين خاستگاه يك خاستگاه فردي و منحصر به فرد است كه از يك رشته آهنگ كلامي و يك سري ريتم تشكيل شده است. يك دنيا تعبير جسمي در تن تو وجود دارد و كار من اين است كه بر اساس متدهاي لالش كمكت كنم يا حداقل همراهي‌ات كنم كه اين مسير را طي كني. ولي در نهايت تو جوري در را باز مي‌كني كه شايد من پشت آن در بايستم و ديگر نخواهم وارد شوم. 
راجع به پروژه وين بگوييد! 

ما پروژه‌اي را دنبال مي كنيم به نام«نيده هوف»؛ روستايي به همين نام كه پروژه در آنجا صورت مي‌گيرد. در حال حاضر بخشي از آزمايشگاه ما در آن روستا است. اهميت اين روستا در اين است كه آدمها به صورت اشتراكي و با هم زندگي مي‌كنند. براي نمونه پنج خانواده توانسته‌اند با هم زندگي بكنند و مدرسه‌ي مخصوص خودشان را داشته باشند و اين در اروپا چيز كميابي است. آنها سه نسل مختلف هستند. 



يعني از بچگي با هم بزرگ مي‌شوند؟
 

بله. وقتي آنها را گروه بندي مي‌كنيم،  ممكن است در يك گروه چند خواهر و برادر در كنار هم باشند. بالطبع كنش صوتي حاصل از آن خيلي جالب مي شود. 


چرا شكل تمرينهايي كه در ورك شاپ به بچه‌ها مي‌دهيد اينقدر نزديك به هم هستند؟ 
چه جوري؟ 

ما در ورك شاپ با هر آوايي سر و كار نداريم.  بيشتر آواها بدوي هستند! 

ما در يك«ورك شاپ» كوتاه چهار روزه نمي‌توانيم با تعداد زيادي ملودي كار كنيم. خود ما اگر يكي دو روز وقفه در تمرينهايمان بيفتد، سه يا چهار روز تمرين لازم داريم تا صداهايمان دوباره آماده شود. به هر كشوري كه مي‌رويم تقاضاي مي‌كنيم كه در روزهاي آخر ورك شاپ كارمان را ارائه دهيم. روش ما به خاستگاه لحن، آهنگ كلام و انرژي توجه دارد.

كاري كه با كاغذها انجام داديد خيلي دلپذير بود؟مي‌خواستيد با اين كار يك آنتراكت ذهني ايجاد كنيد و يا اينكه يك تمرين كامل بود كه نيمه كاره ماند؟   

من خيلي وقتها از متريال استفاده مي‌كنم و بايد بگويم كه شكل متريال شكل كنش را عوض مي‌كند. 

اساس اين تمرين منوط به هيچ وسيله‌اي نيست. شخصي كه عملي را انجام مي‌دهد بايد تلاش كند كه هيچكدام از كنشهاي قبلي را انجام ندهد. 

نتيجه‌ اين تمرين اين است كه تو همه‌ي صداهايي را كه در زندگي آموخته‌اي به عمل در مي‌آوري. به اين صورت تو از همه‌ي چيزهاي كليشه‌اي كه در درون توست خالي مي‌شوي. از آن‌ لحظه به بعد چيزي در تو به وجود مي‌آيد كه زبان جسمي و بدني تو است. 


«لالِش» بر چه مبنا و با چه اهدافي به وجود آمد؟
 

لالِش تصادفي خلق نشده است. من و نیگار حسيب به واسطه‌ي تجربه‌ي بلندي كه در عرصه‌ي تئاتر، چه در كردستان، عراق و سرزمينهاي عربي و چه در اروپا داشتيم به اين نتيجه رسيديم كه يك آزمايشگاه مخصوص به خودمان خلق كنيم تا هر روز بتوانيم در آن كار مداوم انجام دهيم. نقش مايه آن از جايي شكل گرفت كه حس كرديم به يك زبان مخصوص به خود رسيده‌ايم. پروژه‌ما پروژه‌ زنده‌اي است كه شايد دو سال طول بكشد. 



پس بعد از دو سال به اجرا مي‌رسيد؟
 

بله. هدف ما اين است كه تئاتر خلق شود شايد از هر فرايند چندين اجرا به وجود بيايد. 


كسي مي‌تواند به عضويت«لالِش» در بيايد؟
 

مبناي كار ما كارهاي چند فرهنگي است. مردم از ژاپن و چين به آنجا مي‌آيند! 


هر دوره چه‌قدر طول مي‌كشد؟
 

اگر كسي بخواهد به آزمايشگاه ما بيايد حد اقل بايد سه سال در«وين» بماند. آنچه كه تو در اين ورك شاپ مي‌بيني كوتاه شده‌ي يك سري تمرين‌هاي سخت است و بايد بگويم كه ما در آن مكان شش يا هشت ساعت در روز تمرين مي‌كنيم.